لحاه اﷲ. خدای تعالی او را لعنت کند. این جمله را معمولاً در فارسی بعد از نام کفار آرند: و انوشیروان حکایت مزدک لعنه اﷲ و بدمذهبی او شنیده بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 86)
لحاه اﷲ. خدای تعالی او را لعنت کند. این جمله را معمولاً در فارسی بعد از نام کفار آرند: و انوشیروان حکایت مزدک لعنه اﷲ و بدمذهبی او شنیده بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 86)
لعنت خدا. یا لعنه الله علی. . نفرین خدا بر... باد، این انار العنه الله در عقب و آن انارا رحمه الله ای محب. (مجالس العشاق) خدای تعالی او را (مذکر) لعنت کناد، این جمله را معمولا در فارسی بعد از نام کفار آرند: و انوشیروان حکایت مزدک لعنه الله و بد مذهبی او شنیده بود. یا لعنهاالله. خدای تعالی او را (مونث) لعنت کناد، لفظا او معنی. از نظر لفظ یا معنی: لفظ (تو خرمنی) ممدوح را لفظا او معنی استعارتی رکیک است و ترکیبی زشت
لعنت خدا. یا لعنه الله علی. . نفرین خدا بر... باد، این انار العنه الله در عقب و آن انارا رحمه الله ای محب. (مجالس العشاق) خدای تعالی او را (مذکر) لعنت کناد، این جمله را معمولا در فارسی بعد از نام کفار آرند: و انوشیروان حکایت مزدک لعنه الله و بد مذهبی او شنیده بود. یا لعنهاالله. خدای تعالی او را (مونث) لعنت کناد، لفظا او معنی. از نظر لفظ یا معنی: لفظ (تو خرمنی) ممدوح را لفظا او معنی استعارتی رکیک است و ترکیبی زشت
ابن محمود نخجوانی، معروف به شیخ علوان، از عرفای قرن دهم هجری قمری است، از اهالی نخجوان قفقاز بود و در آقشهر به سال 920 هجری قمری درگذشت. او راست: الفواتح الالهیه و المفاتح الغیبیه، دو جلد در تفسیر، شرح کتاب گلشن راز، هدایه الاخوان، در تصوف. (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 12). رجوع به کشف الظنون ص 1292 و معجم المطبوعات ص 1849 شود ابن احمد بن مبارک رومی، شهیر به روشنی زاده، از فضلای قرن دهم هجری قمری روم است و کتابی در لغت فارسی به ترکی به نام لغت نعمه الله رومی تألیف کرده است و به سال 969 درگذشته است. رجوع به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 265 شود
ابن محمود نخجوانی، معروف به شیخ علوان، از عرفای قرن دهم هجری قمری است، از اهالی نخجوان قفقاز بود و در آقشهر به سال 920 هجری قمری درگذشت. او راست: الفواتح الالهیه و المفاتح الغیبیه، دو جلد در تفسیر، شرح کتاب گلشن راز، هدایه الاخوان، در تصوف. (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 12). رجوع به کشف الظنون ص 1292 و معجم المطبوعات ص 1849 شود ابن احمد بن مبارک رومی، شهیر به روشنی زاده، از فضلای قرن دهم هجری قمری روم است و کتابی در لغت فارسی به ترکی به نام لغت نعمه الله رومی تألیف کرده است و به سال 969 درگذشته است. رجوع به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 265 شود
در مقام دعا گویند، خدا نگاهدارد او را. (یادداشت مؤلف) : و مجدالملک به پارس بوده با جد این بنده که تقریر پارس می بست به ابتداء عهد کریم جلالی رعاه اﷲ. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 118)
در مقام دعا گویند، خدا نگاهدارد او را. (یادداشت مؤلف) : و مجدالملک به پارس بوده با جد این بنده که تقریر پارس می بست به ابتداء عهد کریم جلالی رعاه اﷲ. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 118)
در مقام دعا و بزرگداشت مستعمل است، یعنی خدای عزیز بدارد او را، ده یک. (آنندراج). جمع واژۀ عشر، بمعنی دهم حصه باشد از چیزی. (غیاث اللغات). جمع واژۀ عشر، یعنی ده یک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ عشیر، ده یک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ عاشر، بمعنی ده یک گیرنده و دهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ عشر، یک پاره از هر چیز که به ده قطعه پاره شده باشد. (از اقرب الموارد) ، نصیبهای قمار از شتران کشته، قوادم پر مرغ. (آنندراج). و رجوع به مفردهای کلمه شود. - اعشارالجزور، حصه های شتر. (منتهی الارب). نصیب های شتر که به هفت جزء قسمت شود. (از متن اللغه). - حساب اعشار، حسابی که در آن صحیح و اعداد کسر پیدا کنند. - قدر اعشار، دیگ که ده پاره شده باشد. ج، اعاشیر. یا دیگ بزرگ که به کم از ده کس برداشته نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دیگ که به ده پاره قطعه شده یا دیگ که کم ازده تن نتوانند آنرا برداشت. (از متن اللغه). دیگ شکسته. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). - قلب اعشار، دل ده پاره و شکسته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
در مقام دعا و بزرگداشت مستعمل است، یعنی خدای عزیز بدارد او را، ده یک. (آنندراج). جَمعِ واژۀ عُشر، بمعنی دهم حصه باشد از چیزی. (غیاث اللغات). جَمعِ واژۀ عُشر، یعنی ده یک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ عَشیر، ده یک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ عاشِر، بمعنی ده یک گیرنده و دهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ عِشر، یک پاره از هر چیز که به ده قطعه پاره شده باشد. (از اقرب الموارد) ، نصیبهای قمار از شتران کشته، قوادم پر مرغ. (آنندراج). و رجوع به مفردهای کلمه شود. - اعشارالجزور، حصه های شتر. (منتهی الارب). نصیب های شتر که به هفت جزء قسمت شود. (از متن اللغه). - حساب اعشار، حسابی که در آن صحیح و اعداد کسر پیدا کنند. - قِدر اعشار، دیگ که ده پاره شده باشد. ج، اَعاشیر. یا دیگ بزرگ که به کم از ده کس برداشته نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دیگ که به ده پاره قطعه شده یا دیگ که کم ازده تن نتوانند آنرا برداشت. (از متن اللغه). دیگ شکسته. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). - قلب اعشار، دل ده پاره و شکسته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
بجان تو بزندگی و حیات تو سوگند بعمر تو بجان و زندگی تو. توضیح اشارت است بدین آیه: و لعمرک انهم لفی سکر تهم یعمهون. (سوره: 15 الحجر. آیه 72) از لعمرک کلاه تشریفش قم فاقذری قبای تکلفیش (سنائی) بر آورنده افلاک خواجه لولاک بفرق تاج لعمرک محمد محمود. (سروش محج)
بجان تو بزندگی و حیات تو سوگند بعمر تو بجان و زندگی تو. توضیح اشارت است بدین آیه: و لعمرک انهم لفی سکر تهم یعمهون. (سوره: 15 الحجر. آیه 72) از لعمرک کلاه تشریفش قم فاقذری قبای تکلفیش (سنائی) بر آورنده افلاک خواجه لولاک بفرق تاج لعمرک محمد محمود. (سروش محج)